تو با اين لطف طبع و دلربايي

شاعر : سعدي

چنين سنگين دل و سرکش چراييتو با اين لطف طبع و دلربايي
ندانستم که پيمانم نپاييبه يک بار از جهان دل در تو بستم
يکي از در درآي اي روشناييشب تاريک هجرانم بفرسود
که در پايت فشانم چون درآييسري دارم مهيا بر کف دست
حديث حسن خوبان خطاييخطاي محض باشد با تو گفتن
وليکن سست مهر و بي‌وفايينگاري سخت محبوبي و مطبوع
که سختي بيني و جور آزماييدلا گر عاشقي دايم بر آن باش
برو سعدي که خدمت را نشاييو گر طاقت نداري جور مخدوم